شهدا

پیام های کوتاه
  • ۲۵ تیر ۹۴ , ۲۱:۱۲
    سفر
آخرین مطالب

شهید رحیم شیرویه

شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۱۱ ق.ظ
باباجان این نامه را در تنهایی شب می نویسم. شبی خواب دیدم که ما سه نفریم و داریم جنازه ای را حمل می کنیم. تن همه ی ما سپید بود و جنازه ی نورانی، اتاق تاریک ما را روشن کرده بود. جنازه را خوب نگاه کردم و بوسیدم.
کسی کنارم بود، از او پرسیدم: «آن کسی که آن طرف ایستاده و نورانی است را می شناسی؟» پاسخ داد: «او امام موسی بن جعفر (ع) است»
نمی دانم چرا از خودش نامش را نپرسیدم. هنگام بستن سر تابوت آن شخص یا امام (ع) به من فرمودند: «این جنازه، جنازه ی توست» یک باره از خواب پریدم. یقین پیدا کردم شهید خواهم شد. باباجان! در کوچکی یک نفر به من نوید داد که پایان زندگی تو 17 سالگی است و الآن 17 سال دارم و منتظر رایحه ی بهشتی هستم
تاریخ شهادت : 1365/12/14
۹۴/۰۵/۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
Ali Nasiri

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی